دیشلمه

شهر سنگستان

دیشلمه

شهر سنگستان

خود سوختگان

            

 

داد درویشــــی از ســـــر تمهیــــــد            سـر قلیـــان خـویـش را به مــریــــد

گفت که از دوزخ ای نکــــو کــــــردار            قـــدری آتـــش بـــه روی آن بگــــذار

بگـــرفـــت و ببــــــــرد و بــــــــاز آورد            عقــــــــد گــوهـــــــــر ز درج راز آورد

 

گفت کـه در دوزخ هـر چـه گردیـــدم            درکــــــــات جحیــــــــم را دیــــــــدم

آتـــــش و هیـــــــزم و ذغـــــال نبود            اخگــــــری بهـــــــر اشتعــــــال نبود

هیچ کـس آتشی نمـــی افـــروخت            زآتش خویش هر کسی میسوخت 

 

 

صغیر اصفهانی

شیوه سخن!


باید که شیوه سخنم را عوض کنم
شد، شد، اگر نشد، دهنم را عوض کنم
گاهی برای خواندن یک شعر لازم است
روزی سه بار انجمنم را عوض کنم
از هر سه انجمن که در آن شعر خوانده ام
آنگه مسیر آمدنم را عوض کنم
در راه اگر به خانه یک دوست سر زدم
این بار شکل در زدنم را عوض کنم
وقتی چمن رسیده به اینجای شعر من
وقت است قیچی چمنم را عوض کنم
باید پس از شکستن یک شاخ دیگرش
جای دو شاخ کرگدنم را عوض کنم
وقتی چراغ مه شکنم را شکسته اند
باید چراغ مه شکنم را عوض کنم
عمری به راه نوبت ماشین نشسته ام
امروز میروم لگنم را عوض کنم
با من برادران زنم خوب نیستند
باید برادران زنم را عوض کنم
دارد قطار عمر کجا میبرد مرا؟
یا رب! عنایتی! ترنم را عوض کنم
ورنه ز هول مرگ زمانی هزار بار
مجبور میشوم کفنم را عوض کنم
دستی به جام باده و دستی به زلف یار
پس من چگونه پیرهنم را عوض کنم؟

 

ناصر فیض

خسته ام از این کویر

خسته ام از این کویر، این کویر کور و پیر
این هبوط بی دلیل این سقوط ناگذیر
آسمان بی هدف، بادهای بی طرف
ابرهای سربه راه، بیدهای سربه زیر
ای نظاره شگفت ای نگاه ناگهان
ای هماره در نظر ای هنوز بی نظیر
آیه آیه ات صریح سوره سوره ات فصیح
مثل خطی از هبوط مثل سطری از کویر
مثل شعر ناگهان مثل گریه بی امان
مثل لحظه های وحی، اجتناب ناپذیر
ای مسافر غریب، در دیار خویشتن
با تو آشنا شدم با تو در همین مسیر
از کویر سوت و کور تا مرا صدا زدی
دیدمت ولی چه دور دیدمت ولی چه دیر
این تویی در آن طرف پشت میله ها رها
این منم در این طرف پشت میله ها اسیر
دست خسته مرا مثل کودکی بگیر
با خودت مرا ببر، خسته ام از این کویر
قیصر امین پور