دیشلمه

شهر سنگستان

دیشلمه

شهر سنگستان

از این اسطوره های از تهی لبریز می ترسم

من از رگبار هذیان در تب پاییز می ترسم

از این اسطوره های از تهی لبریز می ترسم

به شب تندیس هایی دیدم از تاریخ شمع آجین

به صبح از خوابگرد روح وهم انگیز می ترسم

برایم آنقدر از گزمه های شهر شب گفتند

کزین همسایگان از سایه ی خود نیز می ترسم

حقیقت واژه ی تلخیست در قاموس ناپاکان

من از نقش حقیقتهای حلق آویز می ترسم

نمی ترسند از ما و من، این تاراجگر مردم

به تاراج آمدند ،این ناکسان ، برخیز، می ترسم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد