دیشلمه

شهر سنگستان

دیشلمه

شهر سنگستان

اعتراف

کسی که وسوسه را آفرید من بودم

پدید آمد و شد ناپدید من بودم

کسی که موقع تولید آدم و حوا

نشست و ناخن خود را جوید من بودم

کسی که در شب تاریک و بیم موج پرید

به پشت نوح و به ساحل رسید من بودم

کسی که تا سگ اصحاب کهف خوابش برد

پرید و زیر لحافش خزید من بودم

در آن نمایش نارنج و یوسف و چاقو

کسی که دست خودش را کشید من بودم !

کسی که رفت به صحرا و اشتباه گرفت

یزید را عوض بایزید من بودم

کسی که آخر دعوای رستم و سهراب

بسوی مادر او می دوید من بودم

کسی که از سگ ملا عمر چنان ترسید

که از بلندی جولان پرید من بودم

کسی که در همه عمر اتل متل می کرد

و مثل توپ فقط می قلید من بودم

کسی که گاو حسن را فروخت اینجا نیست

کسی که گاو حسن را خرید من بودم

کسی که عاقبت از دست دوستدارانش

دقید و مرد و به گور آرمید من بودم

کسی که گرچه نبارید نور بر قبرش

ولی به قبر کسی هم نرید من بودم

کسی که در دل شب توی دخمه ای تاریک

ندای باطن خود را شنید من بودم

کسی که بر سر نفسش چنان لگد کوبید

که تا زمان اجل می شلید من بودم

کسی که یک شبه در حبس ، ماه شد آنقدر

که سایه اش هم از او می رمید من بودم

کسی که آنقدر آب خنک به او دادند

که تا دو هفته از او می چکید من بودم

کسی که یک شبه البته چیزهایی دید

که بعد از آن نه شنید و نه دید من بودم

خلاصه آنکه به گردن گرفت جرمش را

و توبه کرد به سبکی جدید من بودم

چنانچه بین شما هم اگر کسی پرسید

نگید اسم کسی را بگید من بودم

رحیم رسولی

نظرات 2 + ارسال نظر
بریدا پنج‌شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1395 ساعت 10:50 ق.ظ

چه جالبناکه که اسمم اینجاست ولی تا حالا اینجا نیومدم و کامنتی هم دریافت نکردم^_^

بله تا الان بصورت ناشناس پستهای شما رصد میشد!

Sara یکشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1395 ساعت 09:41 ق.ظ http://www.motevalede-december.blogsky.com

در ادامه ی کامنت بریدا؛ شعر بانمک و البته غم انگیزی بود:)

سلام
ممنون از تشریف فرمایی شما
و ممنون از نظر خوبتون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد